زبانحال حضرت علی علیه السلام در شب شهادت
رها ز درد و غم و رنج بی شمار شدم قـسـم به خالـق کـعـبه که رستگـار شدم همین که خون سرم ریخت روی سجّاده بــرای دیــدن زهــرا امــیـــدوار شــدم بـه محـفل بشـریّت مـنـم هـمـان شمـعی کـه نـور دادم و آب از فـراق یـار شدم همه جوانی من ختم شد به یک مصرع گـل خـزان زده در مـوسـم بـهـار شـدم به روزگار من آن شد در این دو روزۀ عمر که تـا قیـامـت، مـظـلـوم روزگـار شـدم به پیـش اشگ یتیمان از آن تنـم لـرزید که خود به فـصل جوانی یتیـم دار شدم بـه چاه گفـتم ای چاه گـریه کـن بـر من کـه من بـه کینـه یاران خود دچـار شدم چه سال ها که ز عمرم گذشت بی زهرا خدا گواست که آب از فـراق یـار شـدم به نخـل میثـم خود ثبت کن بگو «میثم» که مـن اسیر ستم هـای بـی شـمار شـدم |